رئیسی: فرایند تحول و گذار در نظام بین الملل به مرحله خاصی رسیده است/ پوتین: تغییرات جدی در سیاست جهانی در حال رخ دادن است
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۸۲۹۳۰
بین الملل تابناک: ششمین نشست کنفرانس تعامل و اعتمادسازی آسیا (CICA) با حضور سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور کشورمان در کاخ استقلال در آستانه، پایتخت قزاقستان پایان یافت.
براساس بیانیه پایانی این نشست، سران و نخستوزیران کشورهای شرکتکننده در نشست مذکور تصمیم گرفتند تا روند تبدیل تدریجی کنفرانس تعامل و اعتمادسازی آسیا به یک سازمان بینالمللی تمامعیار را آغاز کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رئیسی: فرایند تحول و گذار در نظام بین الملل به مرحله خاصی رسیده است
رئیس جمهور در ششمین نشست سران کشورهای عضو «اجلاس تعامل و اقدامات اعتمادساز در آسیا» موسوم به سیکا گفت: همگرایی و امنیت در آسیا با منافع کشورهای سلطه طلب سازگار نیست.
سید ابراهیم رئیسی با ابراز امیدواری از اینکه با تبدیل سیکا به یک سازمان منطقهای، روند بالندگی این ساختار ارزشمند همکاری برای کسب جایگاه موثر در سطح منطقهای و بین المللی تداوم یابد، تصریح کرد: فرایند تحول و گذار در نظام بین الملل به مرحله خاصی رسیده است.
رئیس جمهور با اشاره به اینکه در بازنگری جدی قدرت، رویکردهای سلطه طلب مطرودند و صدا و نقش کشورهای مستقل بیشتر شنیده و مشاهده میشود، گفت: این تحول و گذار نیاز به راهبری و جهتدهی دارد تا به عاقبت نظامهای بینالمللی سابق گرفتار نشود.
سید ابراهیم رئیسی اظهار داشت: سرمایه تمدنی و معنوی که شکلدهنده ارزشهای مشترک قاره کهن آسیاست، تضمینکننده نظم و جهانی است که ظلم و بیعدالتی و یکجانبهگرایی را نفی میکند و با آن به مقابله میپردازد.
رئیس جمهور گفت: عنصر کلیدی در تضمین موفقیت این فرایند، همکاری و هماهنگی کشورهای مستقل است.
رئیسی تصریح کرد: جمهوری اسلامی ایران با داشتن سابقه تمدنی و غنای فرهنگی، سیاست خارجی خود را بر اساس مفاهیم متعالی الهی و انسانی، عدالت، معنویت، عقلانیت، اخلاق و آزادی و استقلال که همگی تضمینکننده رفاه و عزت ملتهاست، بنا نهاده است.
رئیس جمهور اظهار داشت: نمودهای این رویکرد در سیاست خارجی را میتوان در مبارزه موفق با تروریسم و افراطگرایی، یاری مستمر آوارگان مهاجران افغانستان، دفاع از ملتهای مظلوم از فلسطین تا یمن، حمایت از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها از جمله در عراق و سوریه، مقابله با یکجانبهگرایی و سلطهگری در همه اشکال آن و یاری همسایگان در روزهای سخت مشاهده کرد.
سید ابراهیم رئیسی گفت: جمهوری اسلامی ایران خود را متعهد به این مسیر میداند و برای تحقق یک نظم عادلانه و مبتنی بر همکاری و احترام متقابل، بر سیاست همسایگی، چند جانبه گرایی و همگرایی پایدار تاکید دارد.
رئیس جمهور تصریح کرد: کشورهای تروریستپرور، نباید قواعد مبارزه با تروریست را تعریف کنند.
سید ابراهیم رئیسی، همچنین با اشاره به شکست تروریستهای تکفیری در سوریه، انتقال هدفمند آنها به سمت شرق را مخل امنیت مناطق مختلف دانست و بر اهمیت مقابله با آنها تاکید کرد.
رئیس جمهور با بیان اینکه آسیا در کانون جهانی تغییرات نوظهور قرار دارد، بر لزوم تقویت صلح و امنیت برای ملتهای آسیایی و تامین همزمان امنیت و پیشرفت با اولویت تقویت قدرت درونزا تاکید کرد.
گوترش: منافع جهان از یک آسیای صلح آمیز و مرفه ناشی میشود
آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنرانی ویدئویی خود در نشست عمومی ششمین اجلاس سران کنفرانس تعامل و اقدامات اعتمادسازی در آسیا (CICA) گفت: منافع جهان از یک آسیای صلح آمیز و مرفه ناشی می شود. من از مشارکت در دستیابی به اهداف مشترکمان، پیشبرد توسعه پایدار، ارتقای حقوق بشر، صلح و ثبات و تقویت همکاری چندجانبه سپاسگزارم.
دبیرکل سازمان ملل با اشاره به افزایش تنشهای ژئوپلیتیکی، درگیریها و بحرانهای بشردوستانه، بر کاهش اعتماد و همبستگی تمرکز کرد. به گفته وی، تغییرات آب و هوایی، کووید-19 و بحران هزینههای زندگی، فقر، گرسنگی و دامن زدن به ناآرامیهای اجتماعی و سیاسی از دلایل آن است.
گوترش خاطرنشان کرد که در این دوران چالش برانگیز، تلاشهای منطقهای برای ایجاد اعتماد و اطمینان اهمیت بیشتری مییابد. وی گفت: در طول 30 سال گذشته، سیکا به یک پلتفرم حیاتی برای گفتگو بین کشورهای سراسر آسیا تبدیل شده است.
گوترش در پایان سخنان خود گفت: بیایید با هم، از آزمونهای زمان خود بگذریم و آینده بهتری را برای آسیا و جهان تضمین کنیم.
پوتین: باید به افغانها خسارت سالهای اشغال داده شود
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در این نشست گفت: روسیه برای ایجاد سیستم امنیتی برابر و غیرقابل تقسیم دست به هر کاری میزند تغییرات جدی در سیاست جهانی در حال رخ دادن است، جهان در حال چند قطبی شدن است، آسیا شروع به ایفای نقش کلیدی کرده است.
خطر قحطی و تحولات اجتماعی در مقیاس بزرگ، به ویژه در فقیرترین کشورها وجود دارد.
وی گفت: افزایش نوسانات قیمتهای جهانی انرژی، مواد خام و سایر کالاهای ضروری منجر به تهدید واقعی قحطی و ناآرامیهای اجتماعی، به ویژه در فقیرترین کشورها شده است. کنفرانس ما و سایر انجمنهای منطقهای باید بسیاری از مشکلات حاد را حل کنند. منظور من از جمله افزایش نوسانات قیمتهای جهانی برای منابع انرژی، غذا، کود، مواد خام و سایر کالاهای مهم است. این منجر به وخامت کیفیت میشود.
رئیس جمهور روسیه خواستار برداشتن همه موانع مصنوعی برای بازگرداندن زنجیره تامین کالا شد و گفت: ما خواستار برداشتن همه موانع مصنوعی غیرقانونی برای بازگرداندن عملکرد طبیعی زنجیرههای تامین جهانی به منظور حل مشکلات فوری در زمینه امنیت غذایی هستیم.
پوتین گفت که استفاده موثرتر از ارزهای ملی در معاملات ضروری است، زیرا این امر باعث تقویت حاکمیت کشورها می شود.
پوتین بازنگری در اصول سیستم مالی جهانی را پیشنهاد کرد و گفت: به عنوان اولین گام، ما شاهد استفاده فعالتر از ارزهای ملی در معاملات متقابل هستیم.
وی گفت: روسیه از کشورهای آسیایی میخواهد تا با بانک اطلاعات بینالمللی برای مقابله با تروریسم بیشتر همکاری کنند. ما از همه کشورهای آسیایی دعوت میکنیم تا با بانک اطلاعات بین المللی که به ابتکار روسیه برای مقابله با تروریسم تایید شده است، همکاری نزدیکتری داشته باشند.
پوتین، افغانستان را یکی از مهم ترین چالشهای امنیتی جهان دانست و خواستار جبران خسارات وارده به افغانها در طول سالهای اشغال و آزادسازی اموال بلوکه شده این کشور شد.
او گفت: متاسفانه افغانستان یکی از حادترین چالشهای امنیتی برای منطقه ما باقی مانده است. همکاران من امروز در مورد آن صحبت کردهاند. پس از بیش از ۲۰ سال حضور نظامی ایالات متحده و ناتو و شکست سیاست های آنها، این کشور ثابت کرده است. قادر به حل مستقل مشکلات مربوط به تهدیدات تروریستی نیست. او با یاد آوری انفجار سفارت روسیه در کابل در ماه سپتامبر و مجموعهای از "حملات تروریستی خونین مداوم" در سراسر این کشور از جامعه جهانی خواست تا به طور مشترک بهبود اقتصادی افغانستان را برای عادی سازی وضعیت در این کشور ترویج کنند.
وی تاکید کرد: برای عادی سازی اوضاع در خاک افغانستان، البته لازم است که به طور مشترک بهبود اقتصادی آن را تقویت کنیم، اما قبل از هر چیز، ما خواهان جبران خسارات وارده به افغان ها در طول سال های اشغال و آزادسازی اموال بلوکه شده افغانستان هستیم.
رئیس جمهور روسیه گفت: مشارکت سازمان همکاری شانگهای و ساختارهای منطقهای ضد تروریستی آن در کار در افغانستان نیز مفید خواهد بود.
اردوغان: جهان بیش از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل است
رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه نیز در سخنان خود تاکید کرد: معماری سیستم امنیتی جهانی باید بازتعریف شود، ما معتقدیم که معماری امنیت جهانی باید بر اساس درک جدیدی که منصفانه تر و عادلانه تر است، دوباره طراحی شود. جهان بیش از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد است.
وی با تاکید بر اینکه هدف ترکیه رسیدن به آتش بس هر چه سریعتر در اوکراین است، گفت: هدف ما حفظ شتابی است که بهرغم دشواریهای میدانی به دست آمده است تا به آرامش برسیم تا خونریزی را در سریعترین زمان ممکن متوقف کنیم.
اردوغان افزود: تلاشهای فشرده ترکیه با سازمان ملل و دو طرف درگیر برای مهار اثرات منفی جنگ مورد توجه همه جهان قرار گرفته است. او گفت که قرارداد غلات استانبول در ژوئیه امسال و تبادل زندانیان در سپتامبر بین روسیه و اوکراین هر دو "دستاوردهای ملموس" در این راستا هستند.
قاسم جومارت توکایف، رئیس جمهور قزاقستان پیشنهاد تبدیل اجلاس مالی کنفرانس سیکا را به یک پلتفرم دائمی داد.
توکایف در این مجمع گفت: "من پیشنهاد می کنم اجلاس مالی سیکا به یک پلتفرم دائمی تبدیل شود. اجلاس مالی توسط جمهوری خلق چین برای تشدید همکاری بین کشورهای عضو در زمینه مالی آغاز شده است."
رئیس جمهور قزاقستان افزود که این تحول موجب بهبود اقتصادی، توسعه پایدار و فراگیر و شرایط مساعد برای همکاریهای مالی، منطقهای و زیرمنطقهای خواهد شد.
توکایف افزود: "مراکز مالی بزرگ با موفقیت در منطقه سیکا، شانگهای، دبی، و اینجا در آستانه فعالیت میکنند. از پتانسیل آنها میتوان به طور کامل برای حل وظایف خاص استفاده کرد."
وی همچنین پیشنهاد میزبانی کنفرانس سیکا در سال ۲۰۲۴ در شهر آستانه با تمرکز بر مسائل زیست محیطی در کشورهای شرکت کننده را داد.
توکایف در این مجمع گفت: "من پیشنهاد میکنم در سال ۲۰۲۴ نشستی در مورد مشکلات زیست محیطی در کشورهای عضو سیکا در آستانه برگزار شود. نتایج این کنفرانس ممکن است به طرحی برای شورای سیکا در مورد مسائل همکاری در بخش محیط زیست تبدیل شود.
رئیس جمهور قزاقستان گفت، رهبران کشورهای شرکت کننده در کنفرانس سیکا بیانیهای را در مورد تبدیل این مجمع به یک سازمان بینالمللی تصویب کردند.
توکایف پس از تصویب سند مربوطه گفت: «اعلامیه آستانه در مورد تبدیل سیکا [به یک سازمان بین المللی] تصویب شده تلقی میشود.
رئیسجمهور قزاقستان تاکید کرد که سیکا در حال حاضر عملاً به عنوان یک سازمان عمل میکند و این تحول گامی رو به جلو در توسعه نهادی است که نقش رو به رشد آسیا را در امور جهانی تقویت میکند و تعامل کشورهای عضو را به سطح جدیدی می رساند.
رئیسجمهور ازبکستان پیشنهاد ایجاد گروه بینالمللی مذاکره در مورد افغانستان را داد
شوکت میرضیایف، رئیس جمهور ازبکستان پیشنهاد ایجاد یک گروه مذاکره کننده در سطح عالی برای حل و فصل اوضاع در افغانستان را داد.
وی گفت:به منظور دستیابی به اجماع گسترده در مورد موضوع افغانستان و اتخاذ تدابیر عملی در سطح جهانی، ما پیشنهاد میکنیم که امکان درخواست مشترک کشورهای آسیایی به مجمع عمومی سازمان ملل متحد با ابتکار تشکیل یک گروه مذاکرهکننده بینالمللی در سطح عالی برای آماده سازی و توافق با مقامات افغانستان در مورد الگوریتمی برای اجرای مرحلهای تعهدات طرفین بررسی شود.
لوکاشنکو: زمان آسیا فرا رسیده است. مهم است که این زمان را از دست ندهید!
الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس گفت: غرب با کودتا در سرتاسر جهان خطرات جنگ جهانی سوم را تشدید میکند. چگونه رویه سازماندهی کودتا در سایر کشورها و دستور تحریم برای کشورهایی که موفق به پاسخگویی به این چالش میشوند در هنجارهای حقوق بینالملل قرار می گیرد؟ دیگر حتی چنین سوالی هم نباید پرسیده شود. پاسخ ما باید بدون ابهام باشد: این غیرقابل قبول است و خطر وقوع جنگ جهانی سوم را به همراه دارد که هیچ برندهای نخواهد داشت. همه باید در مورد آن فکر کنند، زیرا وضعیت امنیتی نه تنها در اروپا بلکه در سراسر جهان به طرز فاجعه باری رو به وخامت است. زنجیره درگیریهایی که جهان قدیم را به لرزه درآورده به آسیا رسیده است. علاوه بر این، کشورهای غربی که خدمات صلحجویانه خود را ارائه میکنند، فقط به آتش میافزایند و علاقهای به کاهش تنش ندارند. هدف آنها تفرقه انداختن و دسترسی کنترل نشده به بازارها و منابع است.
وی گفت: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به اصطلاح غرب جمعی، مست از پیروزی، کنترل خود را از دست داد و نتوانست وظایف خود را به عنوان تنظیم کننده جهانی و تضمین ثبات انجام دهد. تمام جهان اکنون هزینه آن را می پردازد.
رئیس جمهور بلاروس اعلام کرد که پس از اینکه بلاروس سلاح های هستهای را کنار گذاشت، در ازای آن، غرب تلاش های بی پایانی برای بی ثبات کردن اوضاع در این جمهوری انجام داد.
لوکاشنکو در کنفرانس تعامل و اعتماد گفت: بلاروس یکی از کشورهایی در فضای پس از شوروی بود که داوطلبانه سلاح های هستهای را کنار گذاشت و ما در ازای آن چه گرفتیم؟ به جای تضمین های حقوقی واقعی بین المللی - اعلامیه های توخالی و بدون پشتوانه مانند یادداشت بوداپست و تلاشهای بی پایان برای بی ثبات کردن اوضاع در بلاروس آرام و سخت کوش. متصدیان خارجی تقریباً آشکارا ناآرامی در کشور را در سال ۲۰۲۰ کنترل کردند. همین سناریو قبلا در اوکراین آزمایش شده بود. ما میتوانیم ببینیم که به چه چیزی منجر شد.
وی گفت: بلاروس به عنوان بخشی از اوراسیا بزرگ نمیتواند وضعیت کنونی در منطقه را نادیده بگیرد. من متقاعد شدهام که زمان آن فرا رسیده است که تلاشهایمان را متحد کنیم و به طور مشترک با مشکلاتی که با آن مواجه شدهایم مقابله کنیم و به تنهایی نمیتوانیم بر آن غلبه کنیم.
رهبر بلاروس گفت: ما تنها در صورتی قوی خواهیم بود که بتوانیم از کار مشترک سود ببریم و به حساسترین موضوعات انرژی، غذا، کود، لجستیک و دسترسی به بازارها رسیدگی کنیم. همه کنوانسیون ها، حمایت گرایی و خودخواهی ملی باید پشت سر گذاشته شوند. هدف کنفرانس تعامل و اقدامات اعتمادسازی در آسیا این است که به طور مشترک سازوکارهای همکاری در طیف وسیعی از موضوعات را بدون آزار و اذیت و تحریم ایجاد کند. ما به قالبهای تجاری و سرمایهگذاری مورد علاقه ملت، مرزهای باز برای کالاها، خدمات و نیروی کار، و همچنین کریدورهای حملونقل جدید نیاز داریم.
لوکاشنکو تاکید کرد: پتانسیل منطقه اوراسیا بسیار زیاد است. این منطقه دارای منابع عظیم و ظرفیت تولید و بازار مصرف بیرقیب است. واضح است که نقش این قاره رشد خواهد کرد. کشورهای آسیایی به تنهایی یک سوم تولید ناخالص داخلی جهان را تولید می کنند و جمعیت آنها بیش از ۴ میلیارد نفر است. جمهوری بلاروس همکاری با کشورهای آسیایی را یکی از اولویت های سیاست خارجی خود می داند. ما با حضور در مرکز اروپا، همکاری تجاری و اقتصادی نزدیکی با شرکای آسیای مرکزی در اتحادیه اوراسیا داریم. کشور ما در طرح کمربند و جاده چین شرکت می کند. ما پایگاه غربی سازمان پیمان امنیت جمعی هستیم، اما در عین حال فعالانه با همه متحدان خود در مسئولیت منطقه ای این سازمان در ارتباط هستیم.
رهبر بلاروس تصریح کرد: ابتکارات ما - از گفتوگوی بینالمللی گسترده در مورد اقدامات اعتمادسازی گرفته تا کمربند همسایگی دیجیتال - بر ایجاد یک ساختار امنیتی غیرقابل تقسیم و جامع متمرکز است که در آن دولتها و مردم به طور مسالمتآمیز همزیستی کنند. انتظار داریم که همکاری بین سیکا، سازمان همکاری شانگهای میتواند پایهای قوی برای توسعه موفقیت آمیز فضای اوراسیا و امنیت کشورهای عضو این سازمانها ایجاد کند. ما می توانیم نمونه خوبی از تعامل برای منطقه اروپا باشیم، جایی که سیستم کنترل و تعادل ایجاد شده در دهه ۱۹۹۰ در حال از هم پاشیدن است. من متقاعد شدهام که با توجه به تغییر تمرکز سیاست و اقتصاد جهانی به آسیا، توسعه پویا روابط تجاری و اقتصادی بین قارهای، زیرساختهای پاناوراسیا و پروژههای لجستیکی، گسترش بیشتر گفتوگوها و همکاریها بین کشورهای شرکت کننده در این نشست بیشتر است. وی افزود: ساختار نظم جدید که در آن قطب های جدید سیاست جهانی شکل میگیرند و موازنه قوا در آینده تا حد زیادی به اراده جمعی و مسئولیت سیاسی ما بستگی دارد. امروز آنها مهمتر از همیشه هستند، زیرا آینده فرزندان و نوه های ما در خطر است.
وی در پایان ابراز عقیده کرد که کنفرانس تعامل و اقدامات اعتمادسازی در آسیا نقش مهمی در مشارکت در فرآیندهای تصمیم گیری مسئولانه ایفا می کند که آیندهای صلح آمیز و قابل پیش بینی را می سازد. زمان آسیا فرا رسیده است. مهم است که این زمان را از دست ندهید!
الهام علی اف، رئیسجمهور آذربایجانگفت: آذربایجان یکی از آلوده ترین کشورهای جهان به مین است. گفته میشود ارمنستان بیش از یک میلیون مین در سراسر خاک آذربایجان کار گذاشته است و عملیات پاکسازی ممکن است نزدیک به ۳۰ سال طول بکشد و بیش از ۲۵ میلیون دلار هزینه داشته باشد.
وی گفت: ارمنستان باید اطلاعات مربوط به سرنوشت افراد ناپدید شده و مکان دقیق گورهای دسته جمعی را در اختیار آذربایجان قرار دهد. ما تقریباً ۲ سال است که این اطلاعات را میخواهیم، ما همچنین روند بازگشت آوارگان داخلی را به سرزمین مادری خود آغاز کرده ایم. برنامه "بازگشت بزرگ" آغاز شده است. ما به ارمنستان پیشنهاد معاهده صلحی بر اساس به رسمیت شناختن تمامیت ارضی یکدیگر ارائه دادهایم. .
علی اف گفت: جمهوری آذربایجان از سال ۲۰۱۹، با تصمیم متفق القول کشورهای عضو، ریاست جنبش عدم تعهد را بر عهده دارد که دومین ساختار بین المللی بزرگ پس از سازمان ملل است. ریاست ما به اتفاق آرا برای یک سال دیگر تا پایان سال ۲۰۲۳ تمدید شد. ما پیشنهاد دادیم سال آینده یک نشست سطح بالا از کشورهای عضو NAM برای تبادل نظر و تدوین موضع جنبش در مورد جهان پس از کووید-۱۹ تشکیل شود.
محمود عباس: انگلیس و آمریکا باید به مردم فلسطین غرامت بدهند
محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی گفت: ما خواهان دریافت غرامت برای کشتارها و تخریبهایی هستیم که اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و پس از آن در حق ملت فلسطین مرتکب شده است. از انگلیس و آمریکا، به عنوان دو کشوری که پشت بیانیه بالفور بودند که فلسطین را به یهودیان داد، میخواهیم که اشتباه خود را بپذیرند، از این اشتباه عذرخواهی کنند و به مردم فلسطین غرامت بدهند.
در مجموع ۲۷ کشور منطقهای، افغانستان، جمهوری آذربایجان، بحرین، بنگلادش، کامبوج، چین، مصر، هند، ایران، عراق، اردن، قزاقستان، قرقیزستان، مغولستان، پاکستان، فلسطین، قطر، کره جنوبی، روسیه، سریلانکا، تاجیکستان، تایلند، ترکیه، امارات متحده عربی، ازبکستان و ویتنام عضو سیکا هستند. هشت کشور و پنج سازمان بین المللی به عنوان ناظر در این مجمع شرکت می کنند. از سال ۲۰۱۴، مقر سیکا در آستانه واقع شده است.
منبع: تابناک
کلیدواژه: مهسا امینی ربیع الاول هفته وحدت احسان کرمی نشست سیکا آستانه قزاقستان ابراهیم رئیسی مهسا امینی ربیع الاول هفته وحدت احسان کرمی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۸۲۹۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عباس آخوندی: هر طرحی که در منطقه بر مبنای حذف قدرتهای جهانی ارائه شود، از همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد
محمدجواد محمدحسینی- در جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها که با تلاش مجید تفرشی، مؤسس و مدیر این خانه و با اجرای محمدرضا مهاجر برگزار شد، عباس آخوندی در مورد مقالۀ اخیرش که اسفندماه ۱۴۰۲ منتشر شده است، توضیحاتی ارائه داد و به سوالات حضار در جلسه نیز پاسخ گفت.
آخوندی در آن مقاله و در این سخنرانی سعی داشت با رویکرد حفظ منافع ملی و حفظ امنیت منطقۀ خلیج فارس، راهکاری نو برای منازعۀ فلسطین و اسرائیل و نحوۀ ورود ایران به این منازعه ارائه نماید؛ از نظر او رویکرد فعلی دولت ایران باید تغییر پیدا کند. مهمترین نکات آخوندی در طرح پیشنهادیاش، یکی تمرکز ایران بر موضوع آپارتاید و نژادپرستی اسرائیل و تغییر رویۀ این رژیم به سمت سکولار و دموکرات شدن است و دیگری گسترش مناسبات بین ایران و قدرتهای بزرگ (خصوصاً آمریکا) و پذیرفتن نقش آمریکا در منطقۀ خلیج فارس توسط ایران است. در ادامه خلاصهای از مقالۀ آخوندی با عنوان «ایران، فلسطین و امنیّت منطقۀ خلیج فارس: ضرورت تغییر انگاره کلی» بر اساس نکاتی که در جلسۀ سه ساعتۀ جمعهشب ارائه شد، تقدیم میگردد:
از زمان کشف نفت در منطقه و تامین حدود ۳۰% نفت جهان توسط کشورهای این منطقه، مسئله امنیت انرژی نیز بر اهمیت امنیت خلیج فارس برای قدرتهای بینالمللی افزوده است. قدرتهای فرامنطقهای در تلاشاند که با چشمپوشی از مسئله اشغال و پیامدهای بلندمدت آن، با طرح شکل ایدۀ دو دولتی، نظم و ترتیبات امنیّتی منطقهای ویژهای با محوریت اسرائیل را در منطقه مستقر سازند.
در جهت مخالف آن، ملّت تحتِ ستم و خشمآلود فلسطین زنده است و برای احقاق حقوق خود فعالیت میکند. و فراتر آنکه، موضوع آزادسازی فلسطین و قدس تبدیل به آرمان ملّتهای مسلمان شده است. این انرژی و نیرو موجب شکلگیری انواع حرکتهای ملّی و گروههای مقاومت با ایدئولوژیها، رویکردها و شیوههای مختلف گردیده است و نتیجۀ قهری آن شکلگیری یک وضعیت بیدولتی و توزیع نامتعادل و نامتعین قدرت بین نهادی رسمی و گروههای مبارز گشته است.
نقد ایدۀ دو دولتی و توجه به آپارتاید اسرائیل
برای فهم بهتر آنچه که با آن روبهرو هستیم درک بستر تاریخی شکلگیری مسئله مهم است. پس از تشکیل نخستین کنگره صهیونیسم در بازل سوئیس در سال ۱۸۹۷ صهیونیستان در پی تشکیل دولت یهود برآمدند تا به قول خود برای قوم دربهدر یهود سرزمینی دستوپا کنند. صهیونیستهای برپاکنندۀ کنفرانس درصدد القای این باورها بودند که:
۱- یهودیان جهان با گذشت بیش از ۲۵۰۰ سال از تصرف سرزمین اسرائیل توسط بختالنصر در سال ۵۹۷ پیش از میلاد و کوچ دادن آنان به بابل و سپس پراکنده گشتن آنان در سراسر جهان هنوز از یک قوم و یک نژادند.
۲- یهودیان جهان یک ملّت هستند. فارغ از اینکه اکنون کجا زندگی میکنند و با تابعیت چه کشوری باشند. در ضمن، این ملّت که قوم بنی اسرائیل هستند برگزیده خدایند و به خواست او، بر سایر ابنای بشر برتری دارند. این ملّت باید دولت یهود را در سرزمین خود برپا سازد. این باور تا پیش از شکلگیری صهیونیسم، یک اعتقاد آخرالزمانی بود و یهودیان وظیفهای در جهت تحقق آن نداشتند و تحقق آن به مشیّت خدایی باز میگشت. لیکن، پس از ظهور ایدئولوژی صهیونیستی جدید، این باور تبدیل به یک واجب عملی شد.
۳- ارض اسرائیل بنابرآموزههای کتاب مقدس، ارض موعود ملّت یهود است و به آنان تعلق دارد.
۴- این ملّت حق دارد که در سرزمین فلسطین دولت یهود را برقرار سازد و این سرزمین را از لوث وجود دیگران پاک سازد.
بنیان اندیشۀ بالا مبتنی بر تحویل دو مفهوم «امّت یهود» و «قوم موهوم بنیاسرائیل» به «ملّت یهود» است. مفهوم ارض موعود و ظهور نجاتبخش در امّت یهود مفهومی آخرالزمانی است که در تمام ادیان ابراهیمی بر آن تاکید شده است. لیکن تحویل این دو مفهوم به «ملّت» یهود که پدیداری مدرن است؛ همچنان که اریک هابسبام تاکید میکند، این آشکارا آفرینش سنتِ نو برای یهودیان است. آشکار است که تحویل مفهوم دین به نژاد آبستن امکان درغلتیدن به کنشهای پاکسازی نژادی است.
در حالیکه «قوم»یک مفهوم اجتماعی است، «ملّت» یک مفهوم سیاسی است. قوم ناظر بر یک گروه از مردمان است که در جامعهای بزرگتر که متکرثر است زندگی میکنند. نژاد، زبان، خاطرهها و فرهنگ قومی اعضای قوم را به یکدیگر گره میزند. در حالیکه ملّت مفهومی مدرن و فراقومی و فرادینی است که میتواند چندین قوم، دین و زبان و خردهفرهنگ را در خود جای دهد و لایهای زیرینتر از هویت افراد را شکل میدهد. ملّت، مفهومی قراردادی، سیاسی و پویا است و دائم در حال تحول است و ورود و خروج مردمان دیگر به آن وجود دارد. مفهوم ملّت از سایر جمعیتهای انسانی از رهگذر برقراری اعلام وفاداری، نظم، امنیّت، روش رفع تعارض میان اعضا، قانون و روش اعمال آن، سرزمین و مرزهای آن و نهایتا اقتدار متمایز میشود. در این بستر، مفهوم شهروندی و حقوق و مسئولیت ناشی از آن و رابطۀ آن با نهاد ملّت تفاوت بنیادین با مفهوم تعلق نژادی و یا موروثی به یک قوم و ارتباط با ساختار قوم دارد.
هرچندراهکار دو دولتی از زمان تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بر اساس قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نوامبر ۱۹۴۷ و از رهگذر تقسیم سرزمین فلسطین به دو بخش در دستور کار دولتهای بزرگ از جمله امریکا و بریتانیا بوده است، در سال ۱۹۹۳ بود که موضوع با رهبری ایالات متحده، طی پیمان اسلو به امضای یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی بخش فلسطین نیز رسید. لیکن، از همان زمان آشکار بود که این پیمان بر تحقق یک امر ممتنع استوار است. چرا که همجواری مسالمتآمیز یک دولت نژادپرستِ تا دندان مسلح با سیاست امنیتی مبتنی بر نسلکشیِ همسایه با دولتِ بدونِ ارتشِ همسایه امری محال است و امکان و پذیرش هرگونه تفاوت در درون دولت یهود وجود ندارد؛ چون اساسا حقوق شهروندی را تنها برای یهودیان منظور و خود را نمایندۀ ارادۀ عمومی ملّت یهود میداند.
در عمل، صهیونیستها، چه پیش از تشکیل اسرائیل و چه پس از آن به همینگونه عمل کردهاند و سیاست کوچ دادن فلسطینیان از سرزمینشان را از ابتدای اواخر قرون نوزدهم که جریان مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین را سازمان دادند تا کنون پی گرفتهاند. و عربان باقیمانده در اسرائیل نیز شهروند درجۀ دو محسوب میشوند و از برخی حقوقی که یهودیان بهرهمندند چون عضویت در ارتش محرومند. اکنون نیز سیاست اسرائیل، کوچ دادن ساکنان غزه به صحرای سینا و یا هرجایی خارج از سرزمین فلسطین است و با گذشت ۷۶ سال از قطعنامه ۱۸۱ و ۳۰ سال از پیمان اسلو و عدم تحقق ایدۀ دو دولتی، در عمل، امتناع آن به اثبات رسیده است، بهنحوی که اکنون منطقه در آستانۀ جنگ همه علیه همه قرار دارد.
سخنان جان کری وزیر امور خارجه پیشین امریکا در این ارتباط گفت: «یک واقعیّت اساسی وجود دارد، اگر گزینۀ منتخب تنها تشکیل یک دولت در سرزمین فلسطین باشد، اسرائیل میتواند یا دولت یهودی و یا دموکراتیک باشد، نمیتواند هر دو باشد. این دو ویژگی هرگز با هم سازگار نخواهند شد». اهمیت اشاره بالا به سخنان جان کری ناشی از موقعیت وی در دولت امریکا است. او ادامه داد که وضعیت در حال حاضر به گونهای است که «هر کس که با سیاست اسرائیل مخالف کند، متهم به ضد اسرائیلی یا حتی ضد یهودی بودن میشود ... وضعیت موجود به سمت یک دولت و اشغال دائمی متمایل است».
امروزه ۶۰ درصد از اراضی کرانه باختری معروف به منطقه C، که قرار بود بر اساس توافقنامه اسلو بیشتر آن به کنترل فلسطینیان درآید، در استفاده انحصاری اسرائیل قرار دارد و در عمل هر گونه اقدام توسعهای در آن توسط فلسطینیان ممنوع است. طرفه آنکه در تمام سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ تنها یک مجوز ساختمانی برای یک فلسطینی در منطقه C داده شد. این در حالی است که صدها واحد شهرکسازی در همان دوره توسط اسرائیلیان ساخته شده است.
هدف اعلام شده آنها روشن است. آنها به یک کشور اعتقاد دارند: اسرائیل بزرگتر. در واقع، یک وزیر برجسته که رهبری یک حزب طرفدار مهاجران را بر عهده دارد، درست پس از انتخابات ایالات متحده اعلام کرد، «دوران راه حل دو کشور به پایان رسیده است». و بسیاری دیگر از وزرای ائتلاف علنا تشکیل کشور فلسطین را رد میکنند. پس از تصویب دولت یهود در کنست، یکی از طرفداران اصلی با افتخار گفت، و من نقل قول می کنم، "امروز، کنست اسرائیل از حرکت به سمت ایجاد یک کشور فلسطینی به سمت حاکمیت اسرائیل در کرانه باختری رود اردن حرکت کرد."
به گفتۀ میشل یانگ: اولاً امنیّتی که اسرائیل در تداوم آپارتاید برای خود متصور است، پایدار نیست. ثانیاً گروههای مقاومت نیز در طول زمان راهبردها و امکانات خود را ارتقا خواهند بخشید و ثالثاً «امتناع رهبران اسرائیل از تشکیل یک دولت فلسطینی، دیگر برای نسلی از جوانان در سراسر جهان قابل تحمل نیست». وی گسترش احتمالی یهودیستیزی در جهان را یکی از پیامدهای رفتار نژادپرستانه اسرائیل قلمداد میکند و مینویسد: «یهودیان و اعراب در فلسطین چارهای جز همزیستی ندارند، زیرا هیچیک نمیتوانند از شر دیگری خلاص شوند». به تعبیر او تداوم زندگی فلسطینیان به عنوان شهروندانی با حقوق نابرابر نسبت به یهودیان، عملاً به تعمیق بحران خواهد انجامید. به همین دلیل، به نظر میرسد اگر راهبرد دوکشوری به بنبست رسیده باشد، راهی جز تشکیل یک کشور واحد با حقوق برابر متصور نباشد. مفهوم خارجی این تحلیل، این است که باید سیاست آپارتایدزدایی در اسرائیل در دستور کار قرار گیرد.
در این بستر، اقدام حقوقی افریقای جنوبی علیه اسرائیل در دادگاه بینالمللی دادگستری از اهمیّت فراوانی برخوردار است. این نشان میدهد که دیر یا زود رژیم آپارتاید اسرائیل با بحران عدم مشروعیت بینالمللی روبهرو خواهد شد. اتهام «نسلکشی» به اسرائیل که تا کنون در سطح رسانهها طرح میشد، این بار در یک سند حقوقی معتبر توسط یک دولت درگیر آپارتاید ثبت شده است. این شکایت ظرفیت شکلگیری یک اجماع جهانی علیه اسرائیل را دارد. این پرونده هزینۀ حمایت دولتهای غربی از اسرائیل و اعمال حق وتو را در افکار عمومی ملّتهای خود افزایش خواهد داد. رژیمی که متهم به آپارتاید و نسلکشی شود، زیر ذرهبین رسانهها در جهان قرار خواهد گرفت و امکان مخفیکاری را تا حد زیادی از دست خواهد داد. البته که انتظار فوری از اثرگذاری این شکایت بیمورد است، لیکن این پدیده نشان میدهد که طی یک فرایند تاریخی امکان هدفگذاری آپارتایدزدایی از اسرائیل وجود دارد.
نگاه دو دولتی از منظر جبهۀ مقاومت بهمعنی از دست دادن زندگی و تسلیم به قدرت عریان است. ولی، نگاه ژرفتر نشان میدهد که واقعیّت خارجی تا این حد هم سخت و متصلب نیست. آنان واقعگرا هستند و از فرصتها استقبال میکنند. افزون بر این، لازم به تاکید است که نگاه فلسطینیان دارای چند تفاوت بنیادین با دیدگاه اسرائیلیان است. یکی آنکه نگاه آنان نژادپرستانه و قومی نیست. تاریخ، همزیستی مسالمتآمیز آنان را با غیر مسلمانان تایید میکند. دوم آنکه در وضعیت فعلی، چون از حیث قدرت نظامی در ضعف قراردارند، رفتار نرمتری از خود نشان میدهند. این رفتار را گروههای مختلف فلسطینی در سه دهه اخیر در مذاکرات مختلف از خود نشان دادهاند.
بنابراین، نکته مهم، توجه به این مقوله است که سیاست ملّی ایران در این موقعیت تاریخی چه باید باشد؟ به نظر میرسد که ایران نیاز به یک تغییر انگارۀ کلی و شناخت دقیق از ظرفیتهای جهان یکپارچه و شبکهای جدید برای مقابله با نظام آپارتایدی اسرائیل دارد و باید یک نقش مثبت در امنیت بینالمللی ایفا کند.
تغییر نگاهها و اهداف دولتها و مردمان حاشیۀ خلیج فارس
به گفتۀ گری سیک شناخت روندهای نوظهور در خلیج فارس نیز دارای اهمیت فراوان است. تحولهای فناوری بهویژه در حوزۀ ارتباطات و اطلاعات، موجب تغییر در سبک زندگی مردمان و ارزشهای بنیادین مردمان از جمله ملتهای خلیج فارس و اتباع اسرائیل شده است. افزون بر این، هزینههای فرصتی که همهروزه بر ملتهای این منطقه تحمیل میشود نارضایتی ژرفی را در آنان به وجود آورده و تقاضا برای تغییر اجتماعی را فزونی بخشیده است. حسِّ فرصتهای از دست رفتۀ آنان در قیاس وضعیت خود با سایر ملتها از سویی هزینههای اعلام نارضایتی از وضع موجود را کاهش داده و از سوی دیگر میل به تغییر انگارۀ کلی را موجب شده است.
در این چارچوب، توجه به ترتیبهای امنیّتی منطقه مبتنی بر دو دسته رویکردهای میدانی آرمانگرایانه و واقعگرایانه از بایستگی شایانی برخوردار است. به اجمال میتوان گفته که نگاه آرمانگرایانه، رویکردی است که بر مبنای آن جبهۀ مقاومت شکل گرفته است. این در حالی است که بر مبنای رویکرد واقعگرایانه مبتنی بر برتری نظامی، زور عریان و همچنین طرحهای توسعه و عمران کشورهای منطقه، پیمان صلح ابراهیم بنیان یافته است. این نوشته بر آن است که هر دو رویکرد فاقد یارای کافی برای ورود به مفهوم تغییر انگارۀ کلی ضروری در امنیت منطقه هستند.
امروزه، نسلِ نوِ حاکمانِ کشورهای منطقه بهویژه عربستان سعودی در جهت تمنای نوسازی و توسعۀ کشورهای خود درصددند که هر مانعی را از پیشِ پای خود بردارند. چشمانداز عربستان سعودی ۲۰۳۰ بر شالودۀ نظری ادغام عربستان در ماتریس نظم بینالمللی و تبدیل این کشور به مرکز جذب سرمایههای جهانی و نقطۀ تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و افریقا بنیان یافته است. لازمۀ این کار پیجویی سیاستِ خارجی مبتنی بر صلح غیرِمشروط است. از این رو این کشور و سایر همراهان او در منطقه و مشخصا شورای همکاری خلیج فارس در حال عادیسازی روابط خود با اسرائیل هستند.
در همین چارچوب، سیاست ترکِ منازعه بهطور کلی و بهبود روابط سیاسی و اقتصادی با سایر قطبهای نوظهور قدرت از جمله چین در صدرِ سیاستهای اتخاذی آنان قرار دارد. از این رو، به نظر میرسد که منطقه به استقبال اتفاقهای غیرقابل بازگشتی میرود و نظم جدیدی در منطقه در حال تحکیم یافتن است. اهمیّت عملّیات طوفان الاقصی این است که روند جاری را بهیکباره متوقف کرد. گویی جهان یخ زد. با این وجود، نباید تصورکرد که نگاه تجددگرایانه متوقف شده است و نیز نباید تضاد آن را با ماهیت آپارتایدی اسرائیل و با رویکرد جبهۀ مقاومت از یاد برد.
پیشروی همزمان دو جریان تجددگرایی عربها و روی کار آمدن جریان راست افراطی در اسرائیل در سالهای اخیر، بدین معنی بود که بهظاهر، مسئلۀ فلسطین در حال به فراموشی سپرده شدن بود. آشکارا میشد دید که خوشبینی زائد الوصفی حاکمان منطقه و قدرتهای بزرگ را فرا گرفته بود. لیکن، اتفاق ۷ اکتبر نشان داد که حرکت دیگری در زیر پوست منطقه در جریان است و نمیتوان واقعیّت خارجی ملّت فلسطین را با یک نگاه و خوانش ایدئولوژیک یهودی-صهیونیستی از تاریخ نادیده گرفت. این بدین معنی است که جهان نیازمند یک صلح پایدار مبتنی بر نظام امنیتی عادلانه و ایدۀ پایدار برای شکلگیری دولت مستقل فلسطین بود و هست.
رویکرد واقعگرایانه به فلسطین و نقد راهکارهای موجود
بر اساس آمار انتشار یافته از سوی رژیم اشغالگر در سال ۲۰۲۰، جمعیت شهر اورشلیم در حدود ۹۵۱،۱۰۰ نفر بوده است که از این تعداد ۵۷۰،۱۰۰ نفر (۶۰ درصد) یهودی، ۳۵۳،۸۰۰ نفر (۳۷٫۲ درصد) مسلمان، ۱۶،۳۰۰ نفر (۱٫۷ درصد) مسیحی و ۱۰،۹۰۰ نفر (۱٫۱ درصد) نامشخص بودهاند. همچنین آمار نشان میدهد که جمعیت اسرائیل در سال ۲۰۲۳ عبارت از ۹.۷۳ میلیون نفر بوده است. که از این میان ۷.۱۴۵ میلیون نفر معادل ۷۳.۵ درصد یهودی هستند. ۲.۰۸۴ میلیون نفر معادل ۲۱ درصد عرب غیر یهودی و عمدتا مسلمان هستند و ۵۳۴،۰۰۰ نفر نیز سایران را شکل میدهند. این در حالی است که جمعیت فلسطینیان در ساحل غربی برابر با ۳.۲۵۶ میلیون و در غزه برابر با ۲.۲۲۶ میلیون نفر بوده است.
نگاهی به جمعیت فلسطین در سال ۱۹۴۷ یعنی سالی که مجمع عمومی سازمان ملل رای به تقسیم سرزمین فلسطین داد نشان میدهد که تا چه اندازه ترکیب جمعیتیِ آن در فاصله آن سال تا سال ۲۰۲۳ تغییر بنیادین پیدا کرده است. در سال ۱۹۴۷، جمعیت فلسطین ۱.۹۷میلیون نفر بوده است که از این میان مسلمانان با جمعیت ۱.۱۸میلیون نفر، ۶۰ درصد جمعیت و یهودیان با جمعیت ۶۳۰ هزار نفر، ۳۲ درصد و مسیحیان با جمعیت ۱۴۳هزار نفر، ۷.۲درصد جمعیت را شکل میدادند. باز مقایسه ترکیب جمعیتی پیشگفتۀ فلسطین با جمعیت آن در ۲۵ سال پیش از آن یعنی در ۱۹۲۲ نشان از سرعت تحولهای جمعیتی دارد. جمعیت کل سرزمین فلسطین در ۱۹۲۲ عبارت از ۷۵۲،۰۰۰ نفر بوده است که از این تعداد، مسلمانان ۵۸۹،۰۰۰، یهودیان ۸۴،۰۰۰ و مسیحیان ۷۱،۰۰۰ را به خود اختصاص میدادهاند. این یعنی مسلمانان در سال ۱۹۲۲ معادل ۷۸.۳ درصد، یهودیان ۱۱.۱ درصد و مسیحیان ۹.۴ درصد جمعیت فلسطین را شکل دادند.
بخش عمدۀ رشد جمعیت یهودیان از ۱۱.۱ درصد در سال ۱۹۲۲ به ۳۲ درصد در ۱۹۴۷ و به ۴۷ درصد از کل جمعیت سرزمین فلسطین شامل اراضی اشغالی و غیر اشغالی در سال ۲۰۲۳ بهطور عمده ناشی از مهاجرت سازماندهیشدۀ یهودیان از سراسر جهان به این سرزمین و بیرون راندن فلسطینیان از آن است. هرچند مهاجرت یهودیان به سرزمین مقدس ریشۀ تاریخی دارد، لیکن، جریان پرسرعت آن در دوران متاخر از حدود سال ۱۸۹۷ پس از تشکیل اولین کنفرانس صهیونیزم در بازل آغاز میگردد.
این حرکت از ۱۹۱۴ یعنی شروع جنگ جهانی اول و با افول امپراطوری عثمانی یعنی سی سال پیش از هولوکاست، سرعت بیشتر پیدا میکند. البته این روند تا کنون ادامه داشته و دارد. اگر رشد جمعیت یهودیان و مسلمانان را میان سالهای ۱۹۲۲ تا ۲۰۲۳ به صورت قدرمطلق مقایسه کنیم، شاهد رشد ۱۲.۸۴برابری مسلمانان در مقابل رشد ۸۵ برابری یهودیان هستیم. غرض از ذکر این تغییرات، بیان امر واقع است. این تغییرات نشان میدهد که سرزمین فلسطین با یک تغییر واقعی جمعیتی غیرقابل بازگشت روبهرو شده است. و فارغ از فرایندی که طی شده، و فارغ از عادلانه و یا غیر عادلانه بودن آن و باز فارغ از آرمانهای ایدئولوژیک پشتِ آن، واقعیّت موجود قابل بازگشت به گذشته نیست.
نگاهی به واقعیّت سرزمین فلسطین نشان میدهد که هیچ یک از راهکارهایی که برای مدیریت تعارض در این سرزمین از سوی گروههای مختلف ارائه میگردد واقعگرایانه نیستند. از سویی، راهکار دو دولتی، تجویز مجاورت فیل و فنجان است. از سوی دیگر، راهکار تک دولتی یهودی اسرائیل با واقعیّت تاریخی ساکنان این سرزمین در تضاد بنیادین است. لازمۀ این راهکار پاکسازی نژادی است. راهکار رفراندوم نیز فاقد هرگونه ضمانت عملی از منظر قدرت و سطح دسترسی نابرابر گروههای جمعیتی متفاوت به منابع قدرت است. دلیلی ندارد که اسرائیل زورمند امروز تن به چنین راهکاری دهد. درواقع این راهکارها بیشتر راهکارهای اسکاتی برای جدل با طرفهای مقابل در منازعه است. از این روی میتوان پیشبینی کرد که نزاع برای مدتهای طولانی تا تغییر ماهیت واقعیّت خارجی سرزمین فلسطین به نحوی که اکنون برای کسی قابل پیشبینی نیست و یا آپارتایدزدایی در یک تحول تاریخی، ادامه خواهد یافت.
راهبرد امنیتی آمریکا برای منطقه و چالشهای پیشرو
اخیرا جو بایدن رئیس جمهور ایالات متحده از گفتگوی خود با خانم گلدامایر نخست وزیر وقت اسرائیل پیش از جنگ شش روزه را یاد کرد و گفت: اگر اسرائیل وجود هم نداشت، ما میبایست آن را به وجود میآوردیم. این یک سخن بسیار مهمی است. و نشان از نحوۀ ارادۀ بزرگترین قدرت امنیّتی فعلی جهان در شکلدهی ترتیبات امنیّتی منطقه است. قدرتهای غربی در مقطعی به این نتیجه رسیده بودهاند که تضمین منافعشان در منطقۀ خلیج فارس و منا با تحقق آرزوی یهودیان مبنی بر حکمروایی بر سرزمین بیتالمقدس همراستاست. لذا، شرایط تحقق آن را با ارادۀ تاسیس کشور اسرائیل از زمان فروپاشی عثمانی فراهم آوردهاند. و بر مبنای همان اراده هم ادامه یافته است و تا زمانیکه غرب قدرت اعمال اراده در منطقه را دارد، ادامه مییابد.
حال اگر از این منظر به پدیدۀ اسرائیل و رژیم صهیونیستی نگاه کنیم موضوع از آرمان یهودیان برای استقرار در اورشلیم فراتر میرود و بحث ژئوپلیتیک، امنیّت انرژی و قدرت به میان میآید. به عبارت دیگر شایسته است که ارتباط ضرورت «تدوام» آپارتاید صهیونیستی و امینت انرژی غرب مورد ارزیابی قرار گیرد. میدانیم که منطقۀ خلیج فارس و منا از مناطق اصلی تامینکنندۀ انرژی فسیلی جهان هستند. از این روی، امنیّت آنها هم از نظر تامین انرژی و هم از حیث منافع سرشار مادی که برای غربیان از رهگذر تولید نفت فراهم میآورد، دارای اهمیت غیرقابل چشمپوشی است. فراتر آنکه ثروت بهبارآمده در این منطقه، منبع مادی مهمی برای کشورهای منطقه جهت خرید تسلیحات غربی است. و همچنین، تامینکنندۀ منابع مالی لازم برای خرید کالاها و خدمات تولیدی غرب بهویژه امریکا است.
پس از حدود ۴۰ سال حضور مداوم در منطقه و تجربۀ آثار زیانبار مداخله مستقیم در افغانستان و عراق از یک سوی و اولویت مراقبت و محدودسازی امنیّتی چین برای امریکا سبب شد که امریکا به فکر خارج شدن از منطقه افتاد. لیکن، این به مفهوم رها کردن منطقه نبود. بلکه به این مفهوم بود که امریکا دریافت که میتواند با هزینۀ کمتری رژیم امنیّتی منطقه را مدیریت کند. استراتژی اتخاذ امریکا مبتنی بر انعقاد قراردادهای دفاعی و امنیّتی درازمدت با دولتهای کوچک و بزرگ منطقه از یک سوی و «سپردن مدیریت عملیات میدانی» به اسرائیل از سوی دیگر بود. و این یک اشتباه استراتژیک از سوی امریکا بود. چرا که افکار عمومی مردمان منطقه را علیه خود بسیج ساخت. بنابراین پرسش بعدی این است که آیا امریکا آمادگی دارد که در این راهبرد پرهزینۀ خود تجدید نظر کند؟ اگر آری چه وضعیتهایی قابل تصور است؟
از جنگ جهانی نخست به این سو و مشخصتر از آن پس از جنگ جهانی دوم اسرائیل گرانیگاه بنیادین راهبرد امنیّتی امریکا و غرب را در منطقۀ خلیج فارس و منا شکل داده است. سیاست دوستونی نیکسون مبتنی بر اتکا بر ایران و عربستان بیگمان، مکمل این راهبرد بنیادین بوده است. این بدین معنی است که حتی در دوران حکومت پهلوی، وزن اسرائیل در دکترین امنیّتی امریکا در مقایسه با ایران و یا عربستان سعودی سنگینی میکرده است. پس از پیروزی انقلاب با توجه به اینکه یک ستون از دو ستون دکترین امنیّتی نیکسون دیگر کارکرد پیشین را نداشت، اهمیت اسرائیل فزونی یافت.
در این بستر، سه رخداد و یا تدبیر همزمان ۱- تمایل امریکا برای کاهش مداخله مستقیم در امنیّت منطقه پس از اشغال عراق، ۲- بازنمایی نقش مخرب ایران در سیاستهای امریکا در منطقه توسط ایران، علیرغم دستِکم دو فقره همکاری محدود ایران و امریکا در ماجرای اشغال افغانستان و عراق و تا حدودی مبارزه با داعش در عراق و سوریه و ۳- تبلغ ایرانهراسی و بازنمایی ایران به عنوان تهدید نزدیک امنیّت تمام کشورهای منطقه از سوی اسرائیل، به عبارت دیگر، سیاست امنیّتیسازی منطقه در غیاب سیاست اصلاحی از سوی ایران، موقعیت منحصر به فردی را برای اسرائیل آفریدند.
ارزیابی این متغیرها در بستر جریان تحول نسلی ملّتهای منطقه و فاصله گرفتن آنان از آرمان فلسطین، تمنای توسعه و آغاز فرایند عادیسازی روابط برخی کشورهای منطقه با اسرائیل، به نظر میرسد که منجر به اتخاذ سیاست تکستونی امنیّتی از سوی امریکا و اتکای محوری بر اسرائیل گشت. و این پاشنه آشیل امریکا و تمام کشورهای منطقه اعم از دوستان و مخالفان امریکا است. چون هیچیک از این تحولها از عمق استراتژیک لازم برخوردار نیستند. و بسیاری از این بازنماییها با واقعیّت خارجی لزوما سازگاری تمامعیار ندارند. فهم این واقعیّت، هم از سوی غرب، و هم از سوی کشورهای منطقه و ایران میتواند منجر به آغاز تغییر در نظم منطقهای خلیج فارس و منا باشد.
نگاه و راهبرد کشورهای عربی برای امنیت منطقه
کشورهای منطقه تمنای امنیّت و توسعه دارند. برای این منظور، امنیّت شرط لازم است. اندازۀ کوچک برخی از آنان، بیتاریخی برخیشان به مفهوم یک ملّت مستقل و تنوع مذهبی و قومی فراوان گروهی دیگر از آنان، کشورهای منطقه را به سمت انعقاد قراردادهای امنیّتی با قدرتهای بزرگ سوق داده است. آنان تنها راه اطمینان از امنیّت درونی و بیرونیشان را در قرارداد با قدرت مسلط جهان یعنی امریکا میدیدند و میبینند. واشنگتن با امارات متحده عربی، کویت و عمان پیمان دفاعی امضا و در این کشورهای پایگاه عملّیاتی ایجاد کرده است. همچنین امریکا در بحرین، عربستان، قطر، امارات متحده عربی، عراق، کویت و عمان پایگاه نظامی دارد.
فراتر آنکه بهسختی بتوان ساختار این کشورها را در قالب دولت-ملّت مدرن طبقهبندی و قدرتهای حاکم آنها را نمایندگان ارادۀ ملّیشان دانست. از همین رو، مفهوم امنیّت برای بسیاری از کشورهای منا تهدیدمحور بوده و ناظر بر اصل صیانت از هستی و وجود اولیهشان است. این خود موجبات وابستگی استبدادهای حاکم در منطقه را به قدرتهای بزرگ فراهم میآورده و میآورد. چون در غیاب یک نیروی بینالمللی ضامن امنیّت جهانی، فروپاشی درونی آنها محتمل است. بنابراین، مفهوم امنیّت جمعی بهویژه با رهبری و و ابستگی به قدرتهای بزرگ چون امریکا اولین و شاید تنها انتخاب این کشورها بوده و هست. به عبارت دیگر، از منظر واقعگرایی، امکان تفکیک امنیّت منطقه مستقل از امریکا وجود ندارد. لیکن، مهم این است که دانسته شود که این تمام داستان نیست. بازیگران مهم دیگری نیز در امنیّت منطقه دخیل هستند.
افزون بر گزاره بالا، باید توجه داشت دغدغۀ نخست بسیاری از آنان زندگی روزمره و توسعۀ فنی شتابان کشور خودشان در روزگار جهانی شدن و انقلاب فناوری و ارتباطات است. آنان میخواهند که بخشی از ماتریس بازی جهانی باشند و از حرکت سریع توسعۀ فناوریهای نوین جهانی عقب نمانند. لازمۀ این امر از نظر آنان مشارکت با امریکا و سایر کشوهای توسهیافتۀ غربی است. از این رو، اگر در این ارتباط، عادیسازی روابطشان با اسرائیل ضروری باشد، برایشان چون نسل پیشین تابو نیست.
از دید کشورهای منطقه، بزرگترین تهدید امنیّتشان در درون، نفوذ جریانهای داعشی، تکفیری و سلفی جهادی است. و در بیرون، ایران و سپس رقابت برادران بزرگ و مداخلۀ آنان در امور کشورهای کوچکتر است. لیکن، ادراک آنان از تهدید ایران بهویژه ایران هستهای فراتر از رقابتهای میان برادر بزرگه است. تمرکز سیاست خارجی ایران در دورۀ احمدینژاد بر توسعۀ انرژی هستهای و اتخاذ سیاست کمک به حرکتهای پارتیزانی از سوی ایران در سایر کشورها، حس ناامنی و تهدید از سوی ایران در آنان را تشدید کرد. و البته که این حس با بازنمایی و بزرگنمایی مضاعف از سوی اسرائیل در فرایند امنیّتیسازی منطقه تشدید نیز شد.
اسرائیل با اجرای سیاست امنیّتیسازی قصد دارد تا جمهوری اسلامی ایران را به مانند یک تهدید جلوه دهد. بحث مسئله تهدید ایران برای امنیت همسایگان اعم از توهم و یا واقعیت، موضوعی نیست که بتوان بهسادگی از کنار آن گذشت. باید آن را طرح و مسئله را حلوفصل کرد. امارات متحده عربی به عنوان یک کشور کوچک در سال ۲۰۱۹ قرارداد دفاعی خود با امریکا را بهروز کرد و در آن بهطور صریح از تهدید ایران نام برد و متعهد شد که سختترین کنترلهای لازم را در هماهنگی با امریکا نسبت به ارتباط با ایران داشته باشد. به گفته مقامات امارات حمله به فرودگاه ابوظبی امارات در ژانویه ۲۰۲۲ از سوی حوثیان همچون واقعه ۱۱سپتامبر برای آنان بود. لذا، آمادگی داشتند که پس از آن، هر کاری را برای حفظ امنیّت خود و علیه ایران انجام دهند. لذا، آشکارا از حرکتهای تجزیهطلبانه در ایران پشتیبانی اطلاعاتی، لجستیکی و مالی کردند. همین نگاه و رویه را در عربستان سعودی میتوان پی گرفت.
بازآرایی ایران در قالب جمهوری اسلامی که در شکل و محتوا با حکومتهای عرب و برخی ساختارهای ملّی و قومیتگرایی عربی متفاوت بود، برای کشورهای منطقه ظرفیت یک تهدید را داشت. ایدۀ صدور انقلاب اسلامی این مخاطره را دوچندان میکرد. بهویژه که دکترین جمهوری اسلامی بر اسلامگرایی استوار بود. ایرانِ بعد از انقلاب در حال ارائۀ یک الگوی جدیدی به ملّتهای عرب برای ایستادگی در مقابل حاکمان عرب بود. حاکمانی که ضمانت حیات سیاسی و ماندگاری حکومتهای خود را در گرو همکاری با آمریکا و امّتیازگیری سیاسی با وجه المصالحه قرار دادن موضوع فلسطین میدانستند. این تحول، نگرانی امریکا و کشورهای منطقه منا را با توجه به بافت جمعیتی مسلمانشان تشدید میکرد. حتی صدام در جنگ علیه ایران نیز با تمرکز بر همین موضوع و با اشارههای تاریخی مبنی بر وجود دشمنی ایران و اعراب تلاش کرد حمایت سیاسی و مالی رهبران عرب را به دست آورد. از این رو، ایرانهراسی در سطح منطقهای و بعد هم جهانی به عنوان یک سیاست امنیّتی پیگیری شد.
در سال ۲۰۰۴ ملک عبدالله پادشاه اردن پس از اشغال عراق توسط امریکا ادعا کرد: «نتیجه اصلی جنگ در عراق، شکلگیری یک هلال شیعی تحت سلطه ایران بوده است. اگر احزاب یا سیاستمداران طرفدار ایران، بر دولت جدید عراق مسلط شوند، یک هلال جدید شامل جنبشها یا حکومتهای مسلط شیعه از عراق، سوریه و لبنان ظاهر خواهد شد که موجب برهمزدن موازنۀ قوای موجود میان شیعه و سنی شده، چالش جدیدی برای منافع امریکا و متحدانش خواهد بود ... برنامهریزان استراتژیک در دنیا باید در مورد این احتمال آگاهی داشته باشند. و در ۲۰۰۶ زمانی که ایران از حزبالله لبنان حمایت کرد، پروژۀ شیعههراسی تشدید شد.
در جمعبندی این قسمت به سه نکته باید توجه کرد: ۱-تغییر واقعی که در سیاست ایران در قطع وابستگی به امریکا رخ داده است؛ این تغییر بیگمان موجب متلاشی شدن شبکۀ ارتباطات و روابط امنیّتی میان ایران و کشورهای منطقه در قالب همکاری/ رقابت شده است. جای آن را شبکۀ ارتباطهای امریکا، اسرائیل و سرویسهای امنیّتی کشورهای منطقه پر کرده است. ۲- گفتمان اسلامگرایی و بعدها شکلدهی جبهه و گفتمان مقاومت در ذات خود امنیّت داخلی و بینالمللی حکومتهای منطقه را تهدید میکند. این مخاطره با رفتارهای کنترل نشدۀ بهظاهر انقلابی و شاید هدایتشده دیگران تشدید نیز یافته است و ۳- اسرائیل با طراحی و پیادهسازی پروژۀ امنیّتیسازی از رهگذر بزرگنمایی و بازنمایی متفاوت تحولهای منطقه، سیاست ایرانهراسی را در بستر پیشگفته به پیش برده است. تا جایی که موفق شده است موقعیت خود را از دشمن اشغالگر سرزمین مسلمانان و اعراب به پناهگاه آنان در برابر تهدید ایران تغییر دهد.
نقد راهبرد ایران به مسئلۀ امنیت در منطقه
موضوع امنیّت جمعی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس همواره در دستور کار ایران بوده و از سوی جمهوری اسلامی پیشنهاد شده است. به گفتۀ انورالحق احدی، آنان در آغاز از سیاستهای میانهروانه مرحوم هاشمی رفسنجانی و پیشنهاد عضویت ایران در شورای همکاری خلیج فارس استقبال کردند. حتی، وزیر خارجه وقت ایران در نیویورک با وزیران خارجه شش کشور عرب جنوبی خلیج فارس ملاقات کرد و فضای مناسبی خلق شد. لیکن با این وجود، و با وجود همکاری استراتژیک ایران با امریکا در جریان آزادسازی کویت و در جهت حفظ موجودیت و تمامیت ارضی آن، در نهایت کشورهای عربی از جمله مصر فعالیتهای برون مرزی ایران را تهدیدی مستقیم برای امنیت خود به شمار میآوردند. لذا، با عضویت ایران در شورای همکاری خلیج فارس مخالفت کردند. به هر روی، از آن تاریخ تا کنون ایران طرحهای بسیاری را برای امنیّت منطقه پیشنهاد کرده است که آخرینِ آنها طرح ابتکار و یا صلح هرمز است.
رییس جمهور حسن روحانی کشورهای منطقۀ خلیج فارس را به تامین امنیّتی مستقل فرا خواند و با حضور امریکا در منطقه مخالفت کرد. او با مذاکره با امریکا در شرایط تحریم مخالفت کرد و گفت منطقه زمانی امن میشود که نیروهای امریکا آن را ترک کنند. او تاکید کرد که پایداری منطقه باید از درون تامین شود. امریکا همسایه ما نیست. هرچند برخی مقامهای بینالمللی چون آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و سخنگوی وزرات امور خارجه چین از کلیت این پیشنهاد استقبال کردند و یا شخصیتی چون حمد بن جاسم آلثانی نخستوزیر پیشین قطر خطاب به سران کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس تاکید کرد، پیامهای ایران برای گفتوگو با نظارت سازمان ملل باید بهطور جدی در شورای همکاری بررسی شود، مقامهای کشورهای جنوبی خلیج فارس استقبال چندانی از این پیشنهاد نکردند. شیخ "صباح الخالد" نخستوزیر کویت در خصوص طرح ابتکاری صلح هرمز ایران گفت: موفقیت این طرح نیازمند شرایط مناسب است.
نکته بسیار مهم در فهم تحولهای منطقه و سرنوشت الگوهای همکاری، درک ساختار امنیت منطقه و عاملهای ذینفع در آن است. نایف الروضان در مرکز ژنو برای سیاستهای امنیتی نکته دقیقی را بیان میکند. او میگوید یک موضوع در جهان اسلامی عربی قطعی است و آن این است که این گروه هرچند نقش اندکی در سیاست بینالملل دارند، لیکن ژنوپلیتیک جهان اسلامی عربی بهطور ژرفی با سیاست جهانی گره خورده و دارای پیامدهایی بسیار فراتر از مرزهای منطقهای دارد. این بدین معنی است که هر طرحی که بر مبنای همکاری کشورهای منطقه و حذف قدرتهای جهانی ارائه شود از همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد. هرچند ممکن است که این سخن به مذاق بسیاری در ایران و همچنین جبهۀ مقاومت خوش نیاید، لیکن این یک واقعیت خارجی است و باید آن را پذیرفت.
حسین موسویان که در حاشیه کنفرانسهای بینالمللی با برخی مقامهای منطقه صحبت کرده است به نکتههای جالبی در این ارتباط اشاره میکند. یک مقام امارات متحده عربی در ارتباط با پیشنهاد ابتکار صلح هرمز گفت که ما این طرح را نمیپذیریم زیرا که نقش قدرتهای بزرگ در آن در نظر گرفته نشده است. او میگوید که یک سیاستمدار مصری به او گفته است: «وقتت را تلف نکن! راه بهبود روابط [ایران] با شورای همکاری خلیج فارس از طریق ریاض و راه بهبود روابط با ریاض از طریق واشنگتن است. من فکر میکنم که وضعیت ایران و عربستان سعودی فرصتی را برای اسرائیلیها ایجاد کرد تا روابط خود را با کشورهای عربی برقرار کرده و پیروزی تاریخی مانند اعلام قدس بهعنوان پایتخت اسرائیل را بهدست آورند. این دستاوردی نیست که اسرائیل به راحتی از دست بدهد».
نکته دیگری که حائز اهمیت است فرهنگ سیاسی استراتژیک حاکم بر روابط سیاست خارجی ایران است. میتوان به ضرس قاطع گفت که تا کنون ایران موفق به هیچگونه همکاری مشترک با دوام با هیچ دولتی در منطقۀ خلیج فارس، آسیای میانه، شبه قارۀ هند و یا منا در هیچ حوزهای اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی نشده است. این در حالی است که سیاست اعلامی ایران دائم بر همکاری جمعی منطقهای در حوزههای مختلف استوار است. دلیلهای زیادی میتوان برای این امر آورد. لیکن مهمترینِ آنها فهم حکمرانان و سیاستمدارن ایران از سیاست است که عمدتا مبتنی بر فهم رابطه بر مبنای بازی سرجمع صفر است.
اساسا پذیرش بازی دوسر بُرد از حیث منطقی برای سیاستمدار ایرانی امری شبهِ محال است. لذا، در هر رابطهای بیشتر در پیِ محاسبه سود طرف مقابل است تا منافعی که خود از رابطه به دست میآورد. و چون دائم در این اندیشه است که نکند طرف مقابل بر سرِ او کلاه بگذارد، و همچنین چون هیچگاه امکان محاسبۀ واقعی سود طرفِ مقابل را ندارند لذا، به هیچ توافقی نمیتواند اعتماد کند. هرچند، مفهوم اعتماد در روابط بینالملل هیچگاه چون اعتماد در روابط شخصی و فردی نیست و همواره سیاستمداران باید مراقب منافع ملی کشورهای متبوع خود باشند، لیکن، باید فهمی کلی از امکان وجود منافع و کار مشترک داشته باشند. وگرنه، همکاری در ساحتِ بینالملل به امری محال تبدیل خواهد شد.
نکتۀ دیگر، فهم سیاستمدار ایرانی از قدرت است. فهم ایرانی از قدرت مساوی به امکان تهدید است. ایران وقتی قدرتمند است که دیگران قدرت تهدید او را جدی فرض کنند و از او بترسند. توان بازدارندگی نیز عمدتا از مجرای تهدید و سلبی بهدست میآید -نصر بالرعب. ظرفیت سازندگی و توسعه در عمل کمتر جایی در راهبرد سیاسی و دفاعی ایران ندارد. این قلم از مواضع اعلامی سیاستمداران ایرانی نیز آگاه است. شاید ناقدان این سطرها در آینده شواهد بیشماری از بیان مثبت سیاستمداران ایرانی در جهت رد این ادعا بیاورند. لیکن، دوصد گفته چون نیم کردار نیست. غلبه تصویر نظامی ایران در رسانۀ رسمی صدا و سیما شاهدی بر این مدعا است. حتی در حوزههای بسیار سادهی سازندگی چون ساخت یک بنای بسیار ساده در یک روستا توسط نظامیان موید این حقیقت است.
هنوز ژانر جنگی مهمترین ژانر صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است. طبیعی است که در چنین فضایی که جمهوری اسلامی خلق میکند، تصویرسازی مغرضانه از سوی اسرائیل در بارهی ایران باورپذیر میشود. تقریبا اکثر کسانی که دربارۀ سیاستهای امنیتی منطقۀ خلیج فارس مطلبی نوشتهاند و اظهاراتی که فعالان سیاسی این منطقه اعلام داشتهاند، ایران را بزرگترین تهدید امنیت ملی همسایگان بهشمار آوردهاند. فراتر آنکه شکلگیری شورای همکاری خلیج فارس بر مبنای این فهم از تهدیدشدن از سوی ایران شکل گرفته است. ایران در یک تغییر انگارۀ کلی در سیاست داخلی و بینالمللی خود باید روزی ضمن حفظ و تقویت قدرت سخت خود به سیاست قدرت نرم روی آورد و فضای سیاست ایران را به سمت توسعۀ مبتنی بر جامعه مدنی بازآرایی کند. این آن گرانیگاهی است که ایران نیاز به تغییر انگاره کلی در تامین امنیت خود و امنیت منطقه دارد.
مسئلۀ بسیار مهمی که در این ارتباط باید مورد نظر قرار گیرد، تضاد استراتژی امنیتی مبتنی بر تهدید با سیاست توسعهای ایران با لحاظ موقعیت ژئواستراتژیک و همچنین موقعیت تارخ تمدنی ایران است. ایرانیان زمانی که میخواهند از مزیتهای نسبی و رقابتی خود در جهان یاد کنند، اغلب از چهار راه جهان بودنِ ایران یاد میکنند. و وقتی که میخواهند از افتخارات تاریخی خود را به رخ دیگران بکشند، ایران را ستون فقرات راه ابریشم معرفی میکنند. اگر این دو ویژگی، درست باشد که درست است، بنابراین، استراتژی توسعه ایران تنها میتواند تجارت به مفهوم عام امروزین آن باشد.
این بدین معنی است که استراتژی امنیتی ایران باید ضامن تحقق استراتژِی توسعۀ ایران بر بنیان تجارت و اقتصاد آزاد در مقیاس بینالمللی باشد. با تکیه بر این مفروضات، استراتژی متکی بر تهدید دیگران اساسا با بنیادِ ایدۀ ایران در مغایرت کلی است. کشوری که در چهارراه جهان است، ماموریت بینالمللی آن، حفظ امنیت این چهارراه و روانی حرکت آزاد با کمترین مانع در آن است. این کشور باید به همگان اطمینان دهد که این چهارراه همواره امن برای گذر همگان است. هرگونه تهدید موجب ایجاد نگرانی و عکسالعمل دیگران خواهد بود. همچنین، ستون فقرات بودن راهِ ابریشم نیز موید این مطلب است که سیاست توسعۀ ایران تنها میتواند تجارت آزاد باشد. تجارت آزاد یعنی فراهمآوری حسِّ اطمینان برای همهی ذینفعان جهانی است. هرگونه حسِّ عدمِ اطمینان مغایرت کلی با اصل تجارت آزاد دارد.
نکتۀ آخر اینکه جمهوری اسلامی هنوز مردد است که خود را در چارچوب یک جریان انقلابی به جهان معرفی میکند یا یک دولت-ملت. بیگمان این یکی از سیاستهایی است که به تصویرسازی تهدیدآمیز از ایران در ذهن دیگران بسیار کمک میکند و موجب ظهور و بروز سیاستهای متعارض و متضاد از سوی ایران میشود. تا حدی که موجب عدم قطعیت کلی حتی در ذهن فعالان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران نیز میگردد. آشکار است که رفتار سیاسی یک گروه مبارز، ایدئولوژیک و آزادیبخش با رفتار سیاسی یک دولت به رسمیت شناخته شده توسط سایر دولتها که در چارچوب روابط بینالملل کنش دارد، زمین تا آسمان متفاوت است.
فراتر آنکه ایران میراثدار یک تمدن است و نباید خود را به یک گروه و یا جریان مبارز تنزل دهد. بلکه باید ظرفیت پذیرش گروههای متنوع را در درون خود داشته باشد. این بزرگترین ویژگی استراتژی امنیتی مبتنی بر کنش در درون یک حوزۀ تمدنی است. تنزل به یک جریان مبارزه هرچند بهظاهر بسیار شورانگیز است لیکن، بزرگترین مایه تهدید امنیت ملی ایران است. به هرروی، بازی همزمان در دو زمین نه تنها امکانپذیر نیست که بر آسیبپذیری ایران بهشدت اثر گذشته است. این نیز جایی است که ایران نیاز به تغییر انگارۀ کلی دارد.
به هر روی، ابتکار صلح هرمز و تقریباً تمامی طرحهای امنیّتی جمعی کشورهای حاشیه خلیج فارس، پیشنهادی از سوی ایران، با شکست مواجه شدهاند. مهم، فهم دلیل شکست این پیشنهادها است. این قلم بر این است که این شکستها چهار دلیل عمده داشتهاند:
۱- عدم اعتماد کشورهای حاشیۀ خلیج فارس به توانایی ذاتی خود و به یکدیگر،
۲- اصرار ایران به برقراری یک نظام امنیّت دستهجمعی در منطقه بدون لحاظ شرایط حضور امریکا و اتحادیه اروپا و یا به عبارت دیگر بدون در نظر گرفتن نحوۀ تعامل با حضور منطقهای ناتو که در عمل امکانپذیر نیست،
۳- سیاست امنیّتیسازی اسرائیل که بهطور دائم در قالب شیعههراسی و ایرانهراسی در منطقه و با سوء استفاده از اشتباههای استراتژیک ایران صورتبندی، تبلیغ و پی گرفته شده و منجر به جبههگیریهای منطقهای متفاوت علیه ایران میگردد.
۴- فرهنگ استراتژیک سیاسی ایران که بر خلاف موقعیت ژئواستراتژِی و تمدنی ایران مبتنی بر کنش انفرادی به جای جمعی، تکیه بر تهدید به جای همکاری و نهایتا بیتصمیمی در میان هویت دولتی و یا مبارزۀ آزادیبخشی خود است.
نگاهی به روابط روسیه با اسرائیل، ایران و کشورهای عربی حاشیۀ خلیج فارس
اخیرا در ایران از سیاست نگاه به شرق یاد میشود؛ لیکن این سیاست در عمل هیچ کمکی به نظم امنیّتی منطقه نکرده و هیچ سطحی از امنیّت را برای ایران تضمین نمیکند. از سال ۲۰۱۵ به این سو با حضور نظامی روسیه در سوریه شاهد ورود مجدد روسیه به سیاست خاورمیانه بودیم. هدفهای روسیه از ورود مجدد به خاورمیانه یکی محدودسازی و کنترل حرکتهای جهادی مسلمانان در روسیه است. میدانیم که ۱۲% جمعیت روسیه را مسلمانان در نُه جمهوری تابع آن تشکیل میدهند. با توجه به استراتژی چکِ اول پوتین، این حضور برای در نطفه خفه کردنِ هر حرکتی در آنها از رهگذر اتحادهای ژئوپلیتیکی ضروری بود. فراتر آنکه همکاری با کشورهای حوزۀ خلیج فارس در حوزۀ قیمتگذاری انرژی، جلب سرمایۀ آنان به روسیه و فروش تسلیحات روسی به آنان، روسیه را بر آن میدارد تا بهطور متوسط در منطقه حضور یابد. جالب است که توجه شود که تنها در سال ۲۰۱۵ به میزان ۳۶% تسلیحات روسی به منطقۀ خاورمیانه و شمال افریقا فروخته شده است.
البته رابطۀ روسیه و اسرائیل به زمان اتحاد جماهیر شوروی باز میگردد. زبان روسی سومین زبان پُرتکلم در اسرائیل پس از عبری و عربی است. از همین رو پویتن در جلسهای که با نمایندگان ادیان، اقلیتهای قومی و سازمانهای فرهنگی و عموی در روسیه داشت در پاسخ به میخائیل کلنوف دبیر کل کنگرۀ یهودیان اورآسیا گفت، اسرائیل برای روسیه کشور ویژهای است. فراتر آنکه با توجه به بیش از ۱.۵میلیون اسرائیلی روستبار او آن را در زمرۀ کشورهای روسیزبان به شمار میآورد.
ولادیمیر پوتین شاید تنها رهبری باشد که همزمان با رهبر جمهوری اسلامی ایران، بنسلمان در عربستان، رجب طیب اردوغان در ترکیه، نتانیاهو در اسرائیل و بشار اسد در سوریه ملاقات و گفتوگو کرده و ارتباطات خود را حفظ کرده است. او در پی این است که در وضعیت پُرتنش و ناپایدار منطقۀ خلیج فارس و شمال افریقا، قدرت مانور و تحرکی در میان تمام کشورهای متخاصم و متنازع داشته باشد و از این رهگذر موقعیت ژئوپلیتیکی خود را تثبیت کند. همین وضعیت مایۀ آن شده است که عمق نفوذ آن در کشورهای منطقه کاهش یابد، لیکن در حد میانه بازیگری فعال باشد و از این بازیگری حداکثر بهره را ببرد.
به وصف مطالب پیشگفته باید توجه داشت که واقعیّت آن است که دوران دوقطبی شرق و غرب گذشته است و آن ترتیبها دیگر کارگر نیست. هرچند کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس رابطۀ بسیار پویا و خوبی با چین و روسیه دارند. لیکن، باید توجه داشته باشیم که ماهیت این روابط بیشتر اقتصادی، سیاسی و تا حدودی در جهت تامین برخی سلاحهای دفاعی مورد درخواست آنان است. و استراتژیک نیست. افزون بر این کشورهای منطقه از این ارتباط در منطق خود برای چانهزنی با امریکا و تنظیم ارتباطات خود سود میجویند و گرنه اتکای امنیّتی آنان همچنان بر امریکا و اخیراً پیمان صلح ابراهیم است. این پیمان ترتیب امنیّتی دو سطحی منطقهای و جهانی است. و یا به عبارت دیگر هم امنیّت افقی در سطح کشورهای منطقه را از رهگذر عادیسازی روابط با اسرائیل تامین میکند و هم در سلسله مراتب نظم جهانی تعریف میشود.
زایش نظم جدید و لزوم بازنگری در سیاست کشور مبتنی بر این نظم
جهان دیر و یا زود، بهناچار، نسبت به تعارض ارزشهای جهان مدرن و ماهیت نژادپرستانه و توسعهطلبانۀ دولت اسرائیل در تکمیل فرایند تاسیس دولت یهود از رهگذر ساخت مداوم شهرکهای جدید یهودینشین در سرزمینهای اشغالی، حتی اراضی پس از ۱۹۶۷، برقراری آپارتاید رسمی میان شهروندان یهودیتبار و مشخصا فلسطینیان و بیرون راندن آنان از سرزمین خود تجدید نظر خواهد کرد. این بدین معنی است که نباید پشتیبانی امریکا و انگلیس و تا حدی نازلتر اروپا از اسرائیلِ نژادپرست را دائمی و ذاتی فرض نمود. میتوان روزی را تصور کرد که افکار عمومی غربیان به معنی بسیار گسترده و عام آن در حمایت از اسرائیل دچار تردید کلی شده و یا آن که اسرائیل به دلیل تحولهای نسلی دچار استحاله ماهوی گردیده است.
منطقه در حال زایش نظم جدیدی است که باید سایر جریانها و ملّتها را در اندازۀ واقعیشان؛ از جمله جریان مقاومت و شبکههای اجتماعی فراملّی آن، ایران و حوزۀ تمدنی آن، ملّت فلسطین، عراق، یمن و افغانستان را در این نظم دخالت دهد. و فراتر آنکه باید مبنای نظم را به جای اتکای صِرف به تهدید و جنگ بر رقابت سازنده و همکاری بگذارد. مهم این است که در فراگرد تاریخیای که در میانۀ آن هستیم، ایران به عنوان یک قدرت منطقهای و یک دولت-ملّت تاریخی و مستقل باید این پیشآگاهی از نظم در حالِ گذار منطقه را داشته باشد و در شکلدهی آیندۀ خود و نظم پایدار منطقه نقش توسعهای مثبت و فعالی ایفا کند. نقش مقاومتی و آرمانگرایانه کفایت نمیکند؛ عاملهای شکلدهندۀ وضعیت پیش از ۷ اکتبر از میان نرفتهاند؛ تنها تضعیف شدهاند. ایران باید به این درک تاریخی برسد که امنیت ایران تنها در چارچوب یک نظم جهانی و منطقهای قابل تحقق است. نکتۀ کانونی این نوشته توجه به همین امر پسین و نوع هدفگذاریِ قابل تحقق است.
پیشنهاد این قلم، بنیان نهادن یک نظم امنیّتی چندلایهای منطقهای در چارچوب امنیّت بینالمللی است. بنای این نظم بر شالودهای است که تردید در حمایت کورِ غرب از اسرائیل و استحالۀ ماهیتی اسرائیل به یک دولت سکولار را در درازمدت ممکن میداند. این ترتیبات در لایۀ نخست که منطقهای است، مبتنی بر همکاری/ رقابت با کشورهای منطقه است. در لایۀ دوم برقراری روابط استراتژیک بر مبنای همکاری/ رقابت با اتحادیه اروپا که روابط بینالمللی اعلامی خود را بر شالودۀ هنجاری حقوقِ بشر بنیان نهاده است و همچنین چین و روسیه در حوزۀ سیاسی و اقتصادی است. در حلقۀ سوم و در صورت تحقق دو لایۀ نخست باید در اندیشۀ همکاری/ رقابت، مدیریت تنش و در نهایت ترک منازعۀ نظامی با امریکا نیز بود.
لازمۀ استقرار نظم جدید، از بین بردن و یا تضعیف عاملهایی است که اسرائیل به واسطۀ آنها موفق به پیشبرد سیاست امنیّتیسازی خود و فروختن ایدۀ تهدیدآمیز از ایران به قدرتهای منطقه و فرامنطقه شده است. در این ارتباط، مهم شناختن فرایندها و اسبابی است که اسرائیل به کمک آنها حس تهدیدشدنِ کشورها از سوی ایران را جایگزین تهدید واقعی آنها از سوی خود که بهطور ماهوی نژادپرست است، کرده است. واقعیّت آن است که کنشگران بسته به تهدیدی که حس میکنند واکنش نشان میدهند.
ممکن است که گفته شود در بسیاری از موارد این تهدیدها واقعی نیستند. باز این تغییری در وضعیت نمیدهد. چرا که آنچه که کنش را شکل دهد، دریافت افراد از تهدید است. باید بپذیریم که حس تهدید مهمتر از واقعیّت تهدید است. این حس ممکن است به دلیل تصویر و علامتهای اشتباهی باشد که ایران از خود به دیگران میدهد و یا تصویرسازی گمراهکنندهای باشد که اسرائیل در اجرای سیاست امنیّتیسازی از ایران در اذهان دیگران ایجاد میکند و ایران در عمل در دام او میافتد و با واکنشهای بیمورد و بهظاهر از موضع قدرت و غیرت در عمل گزارۀ او را تایید میکند.
به یاد داشته باشیم که ادراک دیگران از ایران تابعی از پیشداوریهای ناشی از تجربۀ تاریخی و تصویر کلی که آنان از ایران است. بنابراین، به جای آنکه برای دیگران شرط و پیمان نوشته شود، ایران باید اولا به تجدیدنظر در سیاستها و تصویری که از خود در انظار جهانیان ایجاد کرده و ثانیا توسط دیگران تصویرسازی شده و لیکن در عمل، ایران آن را تایید نموده و ثالثا بهغلط در دورههای تاریخی پیشین شکل گرفته و تا کنون گامی در جهت اصلاح آن از سوی ایران برداشته نشده بپردازد.
فرصتشناسی بدین معنی است که ایران به عنوان یک کنشگر در زمانی که گوشها و چشمها شنوا و بینا است و تغییر در ساختار امکانپذیر به نظر میرسد، از تغییر در خود آغاز کند. و در آفرینش چشماندازهای مثبت با افکار عمومی جهان همراهی کند. شاید در نگاه نخست، این امر متضمن حدی از خیال باشد. لیکن، تغییر بدون خیال نیز امکانپذیر نیست. باید قدرت طراحی چشماندازی متفاوت با آنچه را در آن هستیم داشته باشیم.
چارچوب کلی نظام همکاری و امنیّت منطقهای پیشنهادی برای هشت کشور حوزۀ خلیج فارس، از منظر سلبی، شامل شکستن چرخۀ باطل سیاست امنیّتیسازی اسرائیل به عنوان یک اصل پایه در تمام مراحل طرح مد نظر قرار گرفته است. و اینکه بنیانگذاری امنیّت منطقه بر یک رژیم آپارتایدی پایدار نخواهد بود. همچنین، اینکه چنین ترتیبی اخلاقی نیست و از نظر افکار عمومی جهان مورد پذیرش نمیباشد. از نگاه ایجابی، ایفای نقش مثبت در امنیت منطقهای و بینالمللی از رهگذار فرایند اعتمادسازی میان بازیگران منطقهای و جهانی و همچنین مشارکت جمعی آنان بر مبنای اصل همهشمولی (Inclusion) ذینفعان و پرهیز از بیروناندازی (Exclusion) آنان شالودۀ طرح را شکل میدهند. هدف اصلی هم تامین امنیّت پایدار منطقه به عنوان شرط لازم برای دستیابی به استقلال، توسعۀ و رفاه ملّتهای عضو با لحاظ تغییر زمان و زمانه و تغییر سبک زندگی مردمان و توسعه و رشد سریع فناوریهای نوین است.
صاحب این قلم بر این باور است که امنیّت و توسعه منطقه و ایران نیازمند بازنگری در انگارههای اولیه و تئوریهای بنیادین است. این گفتار و نوشتار را در این چارچوب باید شنید و خواند. چنان چه ذهن خواننده آمادگی تردید در اصولِ حاکم بر انگارههای موجود را نداشته باشد، امکان نزدیک شدن به منطق به کار رفته در این نوشتار را ندارد.
۳۱۱۳۱۱
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902853